دریافت کد ساعت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بر اثر هر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم شوند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :28
بازدید دیروز :24
کل بازدید :811162
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/2/8
9:32 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد صادقی[91]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) ندیر سفیر دوستی ستاره .: شهر عشق :. طریق یار «ایهاالناس بدانید گدای حسنم» درس های زندگی عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) اخراجی های جدید بی نام هر چی تو فکرته تنهاترین عاشق پاتوق دخترها وپسرها این نیز بگذرد ... همسایه خورشید بادله گشت ساحل عاشقی مشق عشق عدالت جویان نسل بیدار صل الله علی الباکین علی الحسین Sense Of Tune سفر نامه عشق پنهان عزیز دل احساس ابری داود ملکزاده خاصلویی شهد دوست خوب یالان دنیا دهاتی دکتر علی حاجی ستوده از ایلجیما خوشگل تر؟؟؟ به یاد تو عشق استقلال دختری به سوی آسمان گالری سریال ها، فیلم ها، کارتون های ایرانی و خارجی و نرم افزار کتب الکترونیک، مجلات روانشناسی، مدیریت، اقتصاد، فنی، مهندسی، اخلاق اسلامی یاهو 98 بانک سوالات انگلیسی(فراهانی) آموزشگاه ابدی2 بهترین نرم افزارهای سیستم عامل، طراحی گرافیک و برنامه نویسی دبیرستان شبانه روزی ولیعصرگراش عربی مرودشت خسروبهمنی نام شناسی و ریشه واژه ها shia آموزش عربی راهنمایی ودبیرستان( وبلاگ دیگری از خودم) البرز جهرم ذبیح اله پرنسس «روزهای سردعاشقی» نِـــمیـــدونَــم بَــرا چـــی بـــا تــوخــوبــه هَــمــه چــی

 

 
 

 تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

----------------------------
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــر نگــــاه کنیم.
------------------------
می گی عاشق بارونی، ولی وقتی بارون میاد چتر به دست می گیری !! می گی عاشق برفی ، اما از یه گوله برف می ترسی !! می گی عاشق پرنده هایی ، ولی اونا رو میندازی تو قفس !! می گی عاشق گلهایی ، ولی اونارو از شاخه می چینی !! انتظار داری نترسم وقتی می گی عاشق منی!!!!

-----------------------------
زندگی آب راهی است به نام وفا... میریزد به جویی به نام صفا... میرود به رودی به نام عشق... میرسد به دریایی به نام وداع
--------------------------

خداوند اشک را آفرید تا سرزمین عشق آتش نگیرد....

--------------------
نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است / رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است
--------------------------
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است
بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند
تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
----------------------------------


طنز :لطیفه
الان تو اخبار شنیدم یه نفر که شباهت شدیدی به میمون داره تصادف کرده اگه سالمی یه زنگ بزن بد جور نگرانتم


-------------------------------------------


مادره به بچش می گه: دیدی موهای خواهرتو کشیدی شیطونه گولت زد .بچه هم می گه :اره ولی لگدی که بهش زدم ابتکار خودم بود


-------------------------------------------

یه دفعه یه آبادانیه تو بیابون گم میشه ، و داشته از تشنگی میمرده .... خلاصه هی میگفته آب آب آآآآآ آب .... یه دفعه میرسه به یه چشمه دستاشو میزنه تو آب میکشه به موهاش میگه آخیــــــــــش ، وُلک راحت شدم تیپ موهام خراب شده بود داشتم میمردما!

-------------------------------------------------
یکی از اهالی جهنم می ره دم در بهشت به یکی از بهشتی ها می گه یه لیوان آب خنک به من بده. بهشتیه می گه نمی دم. جهنمیه می گه باشه.... فردا تو هم میای دم در جهنم آب جوش بگیری...
------------------------------------------------
ترکه میره توی مانور شرکت می کنه. از هواپیما می پره پایین ولی چترش باز نمی شه. می گه خدا رحم کرد مانوره!
--------------------------------------------------

اولی: «چی باعث شد سر شما طاس شود؟»
دومی: «باد.»
اولی: «چرا باد؟»
دومی:« آخر باد کلاه گیسم را برد!»
-----------------------------
معلم:« حامد! توضیح بده که سیب زمینی چگونه به دست می آید. »
حامد: «اجازه آقا! با پرداخت مقداری پول!»
-----------------------------
معلم ریاضی از دانش آموز پرسید: «اگر مادرت به تو بگوید نصف پرتقال را می خواهی یا هشت شانزدهم، کدامش را انتخاب می کنی؟»
دانش آموز پاسخ داد: «نصف پرتقال را!»
معلم گفت: «مگر نمی دانی نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال یکی است؟»
دانش آموز جواب داد: «چرا آقا! می دانیم، ولی پرتقالی که شانزده تکه شده باشد، قابل خوردن نیست.»
-------------------------------
اولی: تا به حال به هیچ کدام از آرزوهای دوران کودکی ات رسیده ای؟
دومی: بله، وقتی بچه بودم و مادرم موهایم را شانه می کرد، آرزو داشتم کچل بشوم!
-----------------------------
اسب کشاورزی را دزد برده بود. یکی گفت: «تقصیر خودت بود که اسب را خوب نبستی.»
دیگری گفت: «تقصیر پسرت بود که در طویله را باز گذاشته بود.»
کشاورز گفت: «همه تقصیرها از ماست. دزد بیچاره هیچ گناهی ندارد!»
---------------------------------
یک نفر پوست موزی روی زمین می بیند و می گوید: «ای وای! باز هم باید بیفتیم!»
--------------------------------
اولی: «من خواب دیدم رفته ام مسافرت.»
دومی: «من هم خواب دیدم که یک غذای خوشمزه خورده ام.»
اولی:« تنهایی؟ پس چرا من را دعوت نکردی؟»
دومی: «می خواستم دعوتت کنم، ولی گفتند رفته ای مسافرت.»